برای هم چتر باشیم

چتر عشقی برای همه ی عاشقان

 

بي تو شب هاي شبيخون زده مهتابي نيست
چشم تاريک مرا هم به خدا خوابي نيست
از من ِ پاره دلِ زخمي ِ باران خورده
آنچه در اين غزل سوخته مي يابي نيست
دست هاي تو شده معجزه ي هر روزم
غير نور تو که سجاده و محرابي نيست
غير بوي تو گلم! عطر گل ياسي کو؟
جز حروف تو عزيزم غزل نابي نيست
آري! عاشق شده ام تشنه تر از اين باشم
قلب ويران شده ام برکه ي سيرابي نيست
چه کسي جاي تو را در دل من ميگيرد؟
هيچ کس غير تو نيلوفر مردابي نيست!

 

نوشته شده در دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:شعر,عشق,نیلوفر,دل تنگ,مطلب عاشقانه,شعر عاشقانه,غزل عاشقانه,شعر غمگین,ساعت 4:38 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|


اگر باران نبارد باغبان دلگیر خواهد شد


و فرصتهای فروردین نصیب تیر خواهد شد

    اگر بـاران نبارد برکه ی احساس می خشکد   

و هم نیلوفر مرداب غافلگیر خواهد شد

اگر بـاران نبارد کفتر سهراب میمیرد

و کفتر باز آیا راغب شبگیر خواهد شد

 
اگر بـاران  نبارد " باز بـاران  با ترانه -

با گهر های فراوان " از چه رو تحریر خواهد شد

 

اگر بـاران نبارد شاخه ی نرگس نمی داند

 

که گلدان وامدار پنجره تعبیر خواهد شد

 

اگر بــاران  نبارد واژه بـاران چه خواهد شد
 
و آیا رنگ شعری باز سبز سیر خواهد شد

 

 

 

نوشته شده در شنبه 7 آبان 1391برچسب:شعر,عشق,نیلوفر,مرداب,دل تنگ, مطلب عاشقانه, شعر عاشقانه, باران,ساعت 5:20 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|

 

سر انگشتانم كه می سوزد

یعنی وقت نوشتن از توست

بیا در خیالم آرام بشین

می خواهم صدای نفس هایت را

بنویسم

*************

عمیق ترین درد زندگی ؛

دل بستن به کسی است که


بدانی به تو تعلق ندارد !!!

نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:شعر,دلتنگی,عاشقانه,متن دلتنگی,,ساعت 6:25 بعد از ظهر توسط نیلوفرآبی|

 

وقتی تواوج دوست داشتن باشی وباتمام وجودت کسی رودوست داشته باشی ودرست
 توهمون لحظه ببینی همه چیزخواب وخیال بوده،تولحظه ای که همه  آدماروتوشادی
خودت سهیم می کنی ببینی که خودت غمگین ترین آدم هستی، وقتی که فکرمی کنی 
پات رو،جای محکمی گذاشتی اماوقتی که خوب نگاه میکنی می بینی که زیرپات خالی
هست،وقتی که باورنکنی که همه چیزدروغ بوده وتوی نهایت ناباوری به باورنابودی
همه اون عشق وعلاقه برسی جوری بی صدامی شکنی که هیچ کس حتی خودت هم

صداش رونمی شنوی.

 

**************

تو که می آیی

پنجره ای باز می شود

پرده بی رنگ دلتنگی

کنار می رود

آرام میان جانم

خانه می کنی

**************

 

می پوشانم 


دلتـنگی ام را


با بستری از کلمات


اما باز کسی در دلم 


" تــــــو "


را صــدا می زنـــد ...

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:شعر,دلتنگی,عاشقانه,متن دلتنگی,,ساعت 11:12 قبل از ظهر توسط نیلوفرآبی|

تنها گرگها نيستند كه لباس ميش مى پوشند گاهى پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن مى كنند عاشق كه شدى كوچ مى كنند...

**********

نمى دانم كه دانستى دليل گريه هايم را نمى دانم كه حس كردى حضورت در سكوتم را و مى دانم كه مى دانى ز عاشق بودنت مستم وجود ساده ات بوده كه من اينگونه دل بستم...

**********

 

ردپاهایت را در غروب هر روز دنبال میکنم.انگار دارند کمرنگ میشوند.

نمی دانم ...

چرا باران نمیگذارد دیدگانم خوب ببینند....

ولی هوا که صاف است...!!!.

 

نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:شعر,دلتنگی,عاشقانه,غمگین,ساعت 11:46 قبل از ظهر توسط نیلوفرآبی|

 

نیلو
آنقدر غمگینم
قدر یک نیلوفر،یا که شاید پر یک پروانه
کاش مثل همه ی همیشه ها
باز باران آید
بر دل تنگ و پراز ترانه ام
رقص زیبای قطره ای بارد

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:شعر,عشق,نیلوفر,دل تنگ,شعر عاشقانه,شعر غمگین,ساعت 10:53 قبل از ظهر توسط نیلوفرآبی|


قالب وبلاگ Coeur